163 - پل الوار



  1. تو را به جای همه زنانی که نشناخته‌ام دوست می‌دارم
    تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیسته‌ام دوست می‌دارم 
    برای خاطر عطر گسترده بیکران و برای خاطر عطر نان گرم 
    برای خاطر برفی که آب می شود،برای خاطر نخستین گل 
    برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمی‌رماندشان
    تو را برای خاطر دوست داشتن دوست می‌دارم 
    تو را به جای همه زنانی که دوست نمی دارم دوست می دارم.


    پل الوار

160 -  پل الوار



  1. سپیده که سر بزند
    در این بیشه ‌زار خزان زده شاید گلی بروید
    شبیه آنچه در بهار بوئیدیم
    پس به نام زندگی
    هرگز نگو هرگز



    پل الوار

129 - پل الوار



  1. تو را نگاه می کنم

    خورشید چند برابر می شود و روز را روشن می کند!

    بیدار شو

    با قلب و سر رنگین خود

    بد‌شگونی شب را بگیر

    تو را نگاه می کنم و همه چیز عریان می شود

    زورق ها در آب های کم عمقند...

    خلاصه کنم: دریا بی عشق سرد است!

    جهان این گونه آغاز می شود:

    موج ها گهواره ی آسمان را می جنبانند

    (تو در میان ملافه ها جا به جا می شوی

    و خواب را فرا می خوانی)

    بیدار شو تا از پی ات روان شوم

    تنم بی تاب تعقیب توست!

    می خواهم عمرم را با عشق تو سر کنم

    از دروازه ی سپیده تا دریچه ی شب

    می خواهم با بیداریِ تو رویا ببینم

     


    پل الوار

87 - پل الوار


  1. ساحل دریا پر از گودال است
    جنگل پر از درختانی که دلباخته‌ی پرندگانند
    برف بر قله‌ها آب می‌شود
    شکوفه‌های سیب آنچنان می‌درخشند

    که خورشید شرمنده می‌شود
    شب
    روز زمستانی است
    در روزگاری گزنده
    من در کنار تو
    ای زلال زیبارو 
    شاهد این شکفتنم
    شب برای ما وجود ندارد
    هیچ زوالی بر ما چیره نیست
    تو سرما را دوست نداری
    حق بابهار ِ ماست!


    پل الوار

86 - پل الوار



  1. چشم ‏اندازى عریان

    که دیرى در آن خواهم زیست

    چمن‏زارانى گسترده دارد

    که حرارت تو در آن آرام گیرد

    چشمه‏ هایى که پستان‏هایت

    روز را در آن به درخشش وا می‏دارد

    راه‏هایى که دهانت از آن

    به دهانى دیگر لبخند می‏ زند

    بیشه‏ هایى که پرندگانش

    پلک‏هاى تو را می گشایند

    زیر آسمانى

    که از پیشانى ِ بى ابر تو باز تابیده

    جهان ِ یگانه‏ ى من

    کوک شده‏ ى سبُک من

    به ضرب‏آهنگ ِ طبیعت

    گوشت ِ عریان تو پایدار خواهد ماند.

     



    پل الوار / ترجمه: احمد شاملو

85 - پل الوار




  1. تو را به جای همه زنانی که نشناخته ام دوست دارم

    تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیسته ام دوست دارم

    برای خاطر عطر نان گرم

    و برفی که آب می‌شود

    و برای نخستین گل‌ها

    تو را به خاطر دوست داشتن دوست دارم .

    تو را به جای همه کسانی که دوست نمی‌دارم دوست می‌دارم .

    بی تو جز گستره‌‌ایی بی‌کرانه نمی‌بینم

    میان گذشته و امروز.

    از جدار آیینه‌ی خویش گذشتن نتوانستم

    می‌بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم

    راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش می‌برند.

    تو را دوست می‌دارم برای خاطر فرزانه‌گی‌ات که از آن من نیست

    به رغم همه آن چیزها که جز وهمی نیست دوست دارم

    برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی‌دارم

    می‌اندیشی که تردیدی اما تو تنها دلیلی

    تو خورشید رخشانی که بر من می‌تابی هنگامی که به خویش مغرورم

    سپیده که سر بزند

    در این بیشه‌زار خزان زده شاید گلی بروید

    شبیه آنچه در بهار بوئیدیم .

    پس به نام زندگی

    هرگز نگو هرگز

     


    پل الوار