86 - پل الوار
چشم اندازى عریان
که دیرى در آن خواهم زیست
چمنزارانى گسترده دارد
که حرارت تو در آن آرام گیرد
چشمه هایى که پستانهایت
روز را در آن به درخشش وا میدارد
راههایى که دهانت از آن
به دهانى دیگر لبخند می زند
بیشه هایى که پرندگانش
پلکهاى تو را می گشایند
زیر آسمانى
که از پیشانى ِ بى ابر تو باز تابیده
جهان ِ یگانه ى من
کوک شده ى سبُک من
به ضربآهنگ ِ طبیعت
گوشت ِ عریان تو پایدار خواهد ماند.
پل الوار / ترجمه: احمد شاملو
+ نوشته شده در شنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 22:48 توسط علی
|

دو خط چایی، یک فنجان خاطره، کمی انتظار.... بوسه ای نزدیک!