279 - شمس لنگرودی - آوازهای فرشته های بی بال



  1. اشتباهم 
    تولد من بود 
    تصمیم اولمان را چرا 
    همیشه غلط می گیریم .

    شمس لنگرودی - آوازهای فرشته های بی بال 

95 - شمس لنگرودی




  1. دور از تو

    فواره‌ی بی‌قرارم

    پرپر می‌زنم

    که از آسمانِ تهی 

    به خانه ی اولم برگردم.

     


    شمس لنگرودی

94 - شمس لنگرودی




  1. قشه‌های جهان به چه درد می‌خورند

    نقشه‌های تو را دوست دارم

    که برای من می‌کشی

    خطوط مرزی و رودخانه‌ها ... متروها ... خانه‌ها

    نقشه‌ی کوچک‌ات را دوست دارم

    که دیده‌بانان چهار سویش

    از برج مراقبه با صدای بلند با هم صحبت می‌کنند

    و من این‌سو تا آن‌سویش را

    با غلتی طی می‌کنم .

     

    شمس لنگرودی

93 - شمس لنگرودی



  1. دلم به بوی تو آغشته است

    سپیده دمان

    کلمات سرگردان برمی خیزند و

    خواب آلوده دهان مرا می‌جویند

     تا از تــــــو سخن بگویم

     کجای جهان رفته‌ای

    نشان قدم هایت

    چون دان پرندگان

    همه سویی ریخته است

    باز نمی‌گردی، می‌دانم

    و شعر

    چون گنجشک بخارآلودی

    بر بام زمستانی

    به پاره یخی

    بدل خواهد شد.

     

     شمس لنگرودی

63 - شمس لنگرودی


  1. خوابی شیرین که در انتظار تعبیرش نبودی،
    بارانی که دانه دانه تمیز می‌شود
    و روی گونه‌ی من می‌نشیند،
    کاسه‌یی از صدف که فرشتگانش پاک کرده‌اند
    تا از لبخندت پر شود.
    این جایی تو
    در آتش دست‌های من
    و تشنه و بی‌امان می‌باری
    می‌باری
    و تسکینم می‌دهی.

    شمس لنگرودی

62 - شمس لنگرودی



  1. من فکر می‌کنم

    که پشت همه‌ی تاریکی‌ها

    شفافیّت شیری رنگ حیات است

     

    این راز را

    از حفره‌ی ماه و

    روزنه‌های ستارگان دریافته‌ام.

     

    شمس لنگرودی

33 - شمس لنگرودی



  1. سر می روم از خویش


    از گوشه گوشه فرو می ریزم


    و عطر تو


    رسوایم می کند.

     


    شمس لنگرودی


32 - شمس لنگرودی




  1. می‌خواهم دوباره به دنیا بیایم

     بیرون در، تو منتظرم بوده باشی

     و بی‌آنکه کسی بفهمد

     جای بیداری و خواب را

     به رسم خودمان درآریم

     چه بود بیداری

     که زندگی‌اش نام کرده بودند.



    شمس لنگرودی

9 - چند شعر از شمس لنگرودی



1

بگذار تا جهان به زیبایی خود دل ببندد

بهار

در مقدم تو قربانی می‌شود

تا از قطرات گلویش

شقایقی بروید

...

بی حضور تو

هیچ دفتری گشوده نمی‌ماند

بی گذار تو

معبری را پایان نیست

تو الفبای جهان را دیگر کرده‌ای

 

پرندگان شوریده در نفست ره گم می کنند

شوریدگان هوایت را دریاب!

نگاه کن

دو پرنده روحم را می‌برند

و جهان در عبور پرندگان

شکل تو را می‌گیرد!

 

"گزیده ادبیات معاصر - شمس لنگرودی" / انتشارات نیستان / چاپ اول 1380



2

به حرف تو رسیده ام
به حروفِ نام تو 
باقی حرف ها را برای چه اختراع کرده اند
ترکیب شان
جز دروغی برای ادامه زندگی نیست!



3

خداوندا

تمام حرف های جهان یک طرف
این راز یک طرف:
آیات شما 
چه قدر، شبیه به لبخند اوست!


4
و خلوتش

بهشتی است

که خداوندانش به تسلیم سر فرود آورده‌اند

در عظمتی

که خلأش

رمز زیستن است و تنفس

 

خانه‌اش

طراوتی دارد

 از عشق و آفتاب و سعادت

 

و آغوشش جزیره تابناکی است

که رویاهای زمستانی‌ام در آن جا می‌گیرند

...

بر آنم

چون شرم

بر گونه‌اش جا گیرم

تا شاید مگر

با شبنم رخسارش

فرشتگان را دیداری کرده باشم



5

سر می روم از خویش

از گوشه گوشه فرو می ریزم

و عطر تو

رسوایم می کند.




6

سپاسگزارم درخت گلابی

که به شکل دلم در آمدی،

چه تنها بودم!



7

چندان به تماشایش برنشستیم

که بامدادی دیگر برآمد

و بهاری دیگر

از چشم اندازهای بی برگشت در رسید

از عشق تن جامه‌ای ساختیم روئینه

نبردی پرداختیم که حنظل انتظار

بر ما گوارا آمد

 

ای آفتاب که برنیامدنت

شب را جاودانه می‌سازد

بر من بتاب

پیش از آن‌که در تاریکی خود گم شوم



8

دور از تو

فواره‌ی بی‌قرارم

پرپر می‌زنم

که از آسمانِ تهی 

به خانه ی اولم برگردم.




9

نقشه‌های جهان به چه درد می‌خورند

نقشه‌های تو را دوست دارم

که برای من می‌کشی

خطوط مرزی و رودخانه‌ها ... متروها ... خانه‌ها

نقشه‌ی کوچک‌ات را دوست دارم

که دیده‌بانان چهار سویش

از برج مراقبه با صدای بلند با هم صحبت می‌کنند

و من این‌سو تا آن‌سویش را

با غلتی طی می‌کنم .



10

دست های تو 
تصمیم بود
باید می‌گرفتم و 
دور می‌شدم.


محمد شمس لنگرودی