184 - اقبال لاهوری
- گمان مبر که به پایان رسید کار مغانهزار بادهٔ ناخورده در رگ تاک استچمن خوش است ولیکن چو غنچه نتوان زیستقبای زندگیش از دم صبا چاک استاگر ز رمز حیات آگهی مجوی و مگیردلی که از خلش خار آرزو پاک استبه خود خزیده و محکم چو کوهساران زیچو خش مزی که هوا تیز و شعله بیباک استاقبال لاهوری
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 8:14 توسط علی
|

دو خط چایی، یک فنجان خاطره، کمی انتظار.... بوسه ای نزدیک!