202 - حافظ
- با مدعی مگویید اسرار عشق و مستیتا بیخبر بمیرد در درد خودپرستیعاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آیدناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستیدوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانمبا کافران چه کارت گر بت نمیپرستیسلطان من خدا را زلفت شکست ما راتا کی کند سیاهی چندین درازدستیدر گوشه سلامت مستور چون توان بودتا نرگس تو با ما گوید رموز مستیآن روز دیده بودم این فتنهها که برخاستکز سرکشی زمانی با ما نمینشستیعشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظچون برق از این کشاکش پنداشتی که جستیحافظ
+ نوشته شده در سه شنبه پنجم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 17:16 توسط علی
|

دو خط چایی، یک فنجان خاطره، کمی انتظار.... بوسه ای نزدیک!