318 - پابلو نرودا



  1. چه کسی چنان که ماعاشقیم
    عاشق تواند بود؟
    بگذار بوسه ها مان
    یک به یک جاری شوند
    تا گلی بی معنا
    مفهومی دوباره یابد
    بگذار عشقی را عاشق باشیم
    که شمایلش تا قلب زمین رسوخ کرده باشد
    عشق را دوباره بنا کن
    عشق مدفون زمستانی را
    که در نیستان یکی خزان سرگشود
    و اکنون
    از میان ابدیت لب های مدفون
    عبور می نماید.

    پابلو نرودا

250 - پابلو نرودا



  1. به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری
    و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی
    چون زمانی که از دستش بدی
    مهم نيست که چقدر بلند فرياد بزنی
    او ديگر صدايت را نخواهد شنيد

    پابلو نرودا

231 - پابلو نرودا



  1. ای عشق!

    بی آنکه ببینمت
    بی آنکه نگاهت را بشناسم
    بی آنکه درکت کنم
    دوستت می داشتم.

    شاید تو را دیده ام پیش از این
    در حالی که لیوان شرابی را بلند می کردی
    شاید تو همان گیتاری بودی که درست نمی نواختمت.

    دوستت می داشتم بی آنکه درکت کنم
    دوستت می داشتم بی آنکه هرگز تو را دیده باشم
    و ناگهان تو با من- تنها
    در تنگ من
    در آنجا بودی.

    لمست کردم
    بر تو دست کشیدم
    و در قلمرو تو زیستم
    چون آذرخشی بر یکی شعله
    که آتش قلمرو توست
    ای فرمانروای من!

     


    پابلو نرودا

185 -  پابلو نرودا



  1. به کُندی می میرد
    آن که برده ی عادت می شود

    هر روز همان کارهای بیهوده را می کند
    آن که هرگز تغییر مسیر نمی دهد
    آن که هرگز خطرِ تغییرِ رنگ لباسش را نمی پذیرد ...


    پابلو نرودا

162 - پابلو نرودا




  1. به کُندی می میرد
    آن که برده ی عادت می شود
    و هر روز همان کار را می کند
    آن که هرگز تغییر مسیر نمی دهد
    آن که هرگز خطرِ تغییرِ رنگ لباسش را نمی پذیرد ...

    پابلو نرودا

154 - پابلو نرودا



  1. تو می آیی
    چونان نسیمی که از دل کوه.
    تو می آیی
    چونان رودی که از بطن سطحی برف آگین
    و گیسوانت آرایش خورشید را شرمگین می کنند
    آنگاه که در من تکرار می شوی.

    نور کوتاپوس 
    به تمامی
    از میان بازوان تو سرریز می شود
    بازوانی که رود، ناخنکش خواهد زد
    با قطره هایی که به پیراهنت خواهد پاشید.

    چندان که قصدت می کنم
    سرشانه هایت چونان یکی شمشیر
    چه بی رحمانه می درخشند
    به بستری که خواهی خفت
    به مسلخی که خواهم مرد.


    پابلو نرودا

153 - پابلو نرودا



  1. تو را دوست نمی دارم
    گرچه گلی در نظر آیی
    یا یاقوت زردی
    یا میخکی
    که آتش، آنها را به کشتن خواهد داد.

    تو را دوست می دارم
    چونان حقایق تاریک
    که دوست داشتنی هستند.
    من
    حقیقت تو را دوست می دارم
    اگر گیاهی باشی که هیچگاه شکوفه نداده است.
    باز
    دوستت می دارم
    حقیقت مطلق تو را
    و عشقی را که از تو
    در بدنم زندگی می کند.

    دوستت می دارم، بی‌آنکه بدانم چرا؟
    یا چه زمانی- در کجا؟
    تو را بی عقده و غرور
    تو را آشکارا دوست می دارم.

    ما به هم نزدیکیم
    به قدری نزدیک که دستان تو بر سینه ام
    همان دستان من است
    به قدری که بستن چشمان تو
    همان به خواب رفتن من است.


    پابلو نرودا

152 - پابلو نرودا



  1. زیباترینم!

    زندگی، آسمان، دانه ای که لب می گشاید در زمین، و بیدهای مجنون مست همه چیز ما را می شناسند. عشق ما در این تپه ی زیبا در باد، در شب و در زمین به دنیا آمد و از این روست که خاک رس و گل های زیبا و درختان نام تو را می دانند. ما تنها این را نمی دانستیم، با هم روییدیم، با گلها روییدیم و از این روست که چون از کنار گلها می گذریم نام تو بر گلبرگ هاست، بر گل سرخی که به روی سنگی روییده، و نام من در ساقه های گل هاست. همه این را می دانند، ما رازی نداریم... با هم روییدیم بی آن که خود بدانیم.

    ما برای زمستان چیزی را عوض نکردیم، آنگاه که باد به زمزمه ی نام تو پرداخت، همان گونه که امروز در تمامی ساعت ها آن را تکرار می کند. زمانی که برگ ها نمی دانستند تو نیز برگی هستی، آنگاه که ریشه ها نمی دانستند تو در جستو جوی منی در سینه ام، بهار آسمان را به ما هدیه می کند و زمین تاریک نام ماست. عشق ما به تمامی زمان و زمین تعلق دارد. ما منتظر خواهیم شد، عاشق همدیگر، با دستانی که در دست یکدیگر می فشاریم.


    پابلو نرودا

151 - پابلو نرودا



  1. در پی نشانی از توام

    نشانی ساده

    میان این رود مواج

    که هزاران زن، از آن درگذرند.

     

    نشانی از چشمانت

    آنگاه که خجالت می کشند

    وقتی که نور را حتی

    از خود عبور می دهند.

     

    ناخن هایت، عموزاده های گیلاس اند

    و من

    گاه در این اندیشه ام که کاش

    می شد خراشم می دادند

    وقتی که تو را می بوسیدم.

     

    در پی نشانی از توام

    اما هیچ کس

    به آهنگ تو نیست

    یا به روشنایی ات

    میان این رود مواج

    که هزاران زن

    از آن در گذرند.

     

    سراسر

    تو کاملی

    و من ادامه ات می دهم

    چونان رودی که به دریایی از شکوه زنانه

    در گذر است.



    پابلو نرودا

56 - پابلو نرودا


  1. به آرامی آغاز به مردن می‌کنی

    اگر سفر نکنی،

    اگر کتابی نخوانی،

    اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،

    اگر از خودت قدردانی نکنی.

    به آرامی آغاز به مردن می‌کنی

    زمانی که خودباوری را در خودت بکشی،

    وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.

    به آرامی آغاز به مردن می‌کنی

    اگر برده عادات خود شوی،

    اگر همیشه از یک راه تکراری بروی ...

    اگر روزمرّگی را تغییر ندهی

    اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی،

    یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.

    تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنی

    اگر از شور و حرارت،

    از احساسات سرکش،

    و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی‌دارند

    و ضربان قلبت را تندتر می‌کنند،

    دوری کنی . . .،

    تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنی

    اگر هنگامی که با شغلت،‌ یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی

    اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی

    اگر ورای رویاها نروی،

    اگر به خودت اجازه ندهی

    که حداقل یک بار در تمام زندگیت

    ورای مصلحت‌اندیشی بروی . . .

    -
    امروز زندگی را آغاز کن!

    امروز مخاطره کن!

    امروز کاری کن!

    نگذار که به آرامی بمیری!

    شادی را فراموش نکن



    پابلو نرودا
    ترجمه‏ ی احمد شاملو

55 - پابلو نرودا



  1. ما اين را از گذشته به ارث مي بريم

    و امروز چهره ي شيلي بزرگ شده است

    پس از پشت سر نهادن آن همه رنج

    به تو نيازمندم، برادر جوان، خواهر جوان !

    به آن چه مي گويم گوش فرا دار :

    نفرت غير انساني را باور ندارم

    باور ندارم كه انسان دشمني كند،

    من برآنم كه با دستان تو و من

    با دشمن، روياروي توانيم شد

    و در برابر مجازاتش خواهيم ايستاد

    و اين سرزمين را سرشار خواهيم كرد از شادي

    لذت بخش و زرين چون خوشه ي گندم



    پابلو نرودا

53 - سه شعر از پابلو نرودا



  1. اگر اندك . . .

    اندك . . .

    دوستم نداشته باشی

    من نیز تو را

    از دل می‌برم

    اندك . . .

    اندك . . .

    اگر یكباره فراموشم كنی

    در پی من نگرد

    زیرا

    پیش از تو فراموشت كرده ام

     


     

    مجالی نیست تا برای گیسوانت جشنی بپا کنم

    که گیسوانت را یک به یک

    شعری باید و ستایشی

    دیگران

    معشوق را مایملک خویش می‌پندارند

    اما من

    تنها می‌خواهم تماشایت کنم

    در ایتالیا تو را مدوسا صدا می‌کنند

    (به خاطر موهایت)

    قلب من

    آستانه ی گیسوانت را، یک به یک می‌شناسد

    آنگاه که راه خود را در گیسوانت گم می‌کنی

    فراموشم مکن!

    و بخاطر آور که عاشقت هستم

    مگذار در این دنیای تاریک بی تو گم شوم

    موهای تو

    این سوگواران سرگردان بافته

    راه را نشانم خواهند داد

    به شرط آنکه، دریغشان مکنی

     


     

    تو را چون گل سرخ نمک دوست نمی‌دارم

    یاقوت، میخک پیکان کشیده ی آتش زا:

    همانگونه که بعضی، چیزهای تیره و تار می‌پسندند

    من در خفا، میان سایه و روح دوستت دارم

    دوستت دارم چون گیاهی بی گل

    که در خود، و پنهانی، نور گل می‌افشاند

    به شکرانه ی عشق تو در تاریکی بدنم

    چه عطرهایی از خاک که محفل نگرفت

    دوستت دارم بی آنکه بدانم چطور، نه کی و نه کجا

    دوستت دارم صاف و ساده، راحت و بی غرور

    این گونه دوستت دارم، عاشقی دیگر ندانم

    این گونه دوستت دارم که نه باشم و نه باشی

    آنقدر نزدیک که دست تو روی سینه ام، مال من

    و آنقدر نزدیک که وقتی به خواب می‌روم

    پلک هایت روی هم افتند


    پابلو نرودا

46 - پابلو نرودا





  1. به خاطر تو
    در باغهای سرشار از گلهای شکوفنده
    من
    از رایحه ی بهار زجر می کشم !
    چهره ات را از یاد برده ام
    دیگر دستانت را به خاطر ندارم
    راستی ! چگونه لبانت مرا می نواخت ؟!
    به خاطر تو
    پیکره های سپید پارک را دوست دارم
    پیکره های سپیدی که
    نه صدایی دارند
    نه چیزی می بیننند !
    صدایت را فراموش کرده ام
    صدای شادت را !
    چشمانت را از یاد برده ام .
    با خاطرات مبهمم از تو
    چنان آمیخته ام
    که گلی با عطرش !
    می زیم
    با دردی چونان زخم !
    اگر بر من دست کشی
    بی شک آسیبی ترمیم ناپذیر خواهیم زد !
    نوازشهایت مرا در بر می گیرد
    چونان چون پیچکهای بالارونده بر دیوارهای افسردگی !
    من عشقت را فراموش کرده ام
    اما هنوز
    پشت هر پنجره ای
    چون تصویری گذرا
    می بینمت !
    به خاطر تو
    عطر سنگین تابستان
    عذابم می دهد !
    به خاطر تو
    دیگر بار
    به جستجوی آرزوهای خفته بر می آیم :
    شهابها !
    سنگهای آسمانی !!


    پابلو نرودا