217 - حمید مصدق
- اين مرد خود پرستاين ديو، اين رها شده از بندمست مستاستاده روبه روي من وخيره در منستگفتم به خويشتنآيا توان رستنم از اين نگاه هست ؟مشتي زدم به سينه او،ناگهان دريغآئينه تمام قد روبه رو شكست .حمید مصدق
+ نوشته شده در دوشنبه هجدهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 7:45 توسط علی
|

دو خط چایی، یک فنجان خاطره، کمی انتظار.... بوسه ای نزدیک!